تا همین چند وقت پیش یه حرفایی از بلندگو و کوتاه گو شنیده می شد که آدم راستی راستی توی این دنیایی که دیگه هیچ چیزش عجیب و باور نکردنی نیست از تعجب میخواست شاخ در بیاره که هیچ، بعضی اجزای دیگه هم کم نبود از قسمت انتهایی بدنش دربیاد و مثل جارو روی زمین کشیده بشه !اما خب شنونده باید عاقل باشه، پس بگذار و بگذر و به همین اندک کفایت کن ! و این ماجرا که : به زودی مامونیه این شهر عزیز ما به پایتخت کشور عزیزترمان ایران تبدیل میشه و بالاخره بعد از ۶۳۰ سال قبل از میلاد و دوران قباد دوم زرندگان و مامونیه رنگ ابادانی و نشاط را به خود می بینه که هیچ ، دیگه باید یواش یواش فرهنگ پایتخت نشینی را تمرین کنیم و ژست پایتخت نشینها را بگیریم و در همه امور زندگی جاری کنیم که البته مثل اینکه قبل از طرح و تصویب قانونی این موضوع به اطلاع بنگاهها و دلال های زمین و بخش مسکن رسیده و پیشاپیش قیمت ها را متناسب با پایتخت افزایش داده اند و و خون خلق الله را در شیشه کرده اند ،دیگر اینکه به روایت راوی و فرمایش عالی جناب مارکوپولوی ونیزی و شهادت موی سپیدان و دود چراغ خوردگان و استخوان خرد کردگان شهر روزی روزگاری راه مواصلاتی تهران -شانگهای موسوم به ابریشم از این خطه عبور می کرده که آثار گرد و خاک آن هنوز بر اسباب خانه و جهیزیه نو عروسکان آن عصر و پیر زنان موقر این زمان موجوده و رخ نمایی می کنه و صد البته که این افتخار بزرگی برای این شهر و دیار است ! و انتقال آب سرشاخه های رود دز و سد دز به مناطق کشاورزی خشکرود و زمینهای کشاورزی و احیا و رونق کشاورزی که بازهم اثار و برکاتش و نکویی سالش از بهارش و گرانی زردآلو و سیب به قیمت خون انسان و صادرات محصول درجه یک به استان محروم همسایه یعنی تهران از همین حالا نوید از رونق مورد ادعا می دهد ! و همچنین تبدیل زرندیه به استان و دهها پروژه هوایی و فضایی دیگر مثل عبور مترو از زرندیه و ایجاد خطوط مونو ریل و غیره را هم به آن اضافه کنید . و اما اینجانب قصد ندارم حال خوانندگان را منقلب و متهوع کنم که این رسم ادب نیست که بازهم بگذاریم و بگذریم بهتر است ! و همه این ها دلایلی برای رشد و توسعه این شهر و دیار به حساب می آمد که البته بی مایه فتیر است ! و بنده نویسنده و شنوندگان و دارندگان عقل سلیم علیرغم دانشتن شهامت ،یارای تکذیب و تشریح موضوع را نداشتیم چرا که به لحاظ عوام زدگی و وجود طیف متعصب بی اطلاع به بدگویی و بدخواهی و هزار انگ و اتهام متهم می شدیم که گفتیم : زبان بریده به کنجی نشسته صم بکم - به از کسی که نباشد زبانش اندر حکم ! و بالاجبار با سکوتی معنی دار بهت انگیز به دیده اعجاب و انکار به موضوع می نگریستیم و حسرت می خوردیم و آرزو می کردیم که " این دوروغو که می گن راست باشه " و البته بخاطر احترام و شان البسه و اقمشه چیزی هم نگفتیم و اعتقاد داشتیم که " ماه همیشه پشت ابر نمی مونه " و از خدا خواستیم از باب اینکه " آرزو بر جوانان عیب نیست" و مگه ایراد داره که مردم ما هم چند صباحی طعم پایتخت نشینی را بچشند و این حرفها را با خود مرور کنند و لبخندی بر لب و شادی بر دل داشته باشند که این حرف ها به حقیقت بپیونده ؟ القصه : بالاخره از آنجا که هر سخن و عملی تاریخ مصرفی داره این حرف ها و وعده و وعیدها با صاحبشان به لقاء الله پیوسته و طومار بسته شد و موضوع مسکوت ماند . " خدایشان بیامرزاد"
اما برادر و خواهر عزیزم ، همشهری مومن و خوبم ، جوان خوب تحصیل کرده و نکرده اما عاقل و هوشمند و فرهیخته ام ! امروز که دیگه عصر اسکولاستیک و مدرسگیری نیست که به جای مشاهدات عینی و علمی و شمردن دندان های اسب دهها ساعت پیرامون موضوع دندان های اسب و تعدادش بحث کنیم و نریم یه بار بشماریم !به جای واقع بینی و تفکرات رئال و واقعی به خیال پردازی و ارائه تئوریهای مبتنی بر پندار و ایده الیسم و مطلق گرایی محض بپردازیم ! که نهایتش مثل احلام الیقظه ، رویاهای بر باد رفته و عشق های موهوم و ناکام و عقده های روانی را شاهد باشیم که در خواب یک گوسفند و صد گوسفند و هزار گوسفند و آخرش شکستن سبوی روغن و ریختن روی سر را برایمان به ارمغان بیاورد ، بنا براین اگر شخصی مثل سرکار خانم دکتر میر گلو بیات نماینده محترم شهرستان در مجلس شورای اسلامی از مسئولین محترم درخواست می کنه که تلاششون را برای خدمت به مردم و منطقه بیشتر و مضاعف کنند و مهیاتر و آماده تر کمر به رفع و اصلاح کمی ها و کاستیها ببندند و بدون اغماض و چشم پوشی می گه : " استاندارد راههای روستایی در شهرستان از استاندارد راههای استان پائین تره " و اعتبارات شهرستان کفاف محرومیت های تاریخی اون را نمی ده که باید بالاخص برای شهرستان زرندیه همت مدیران محترم استانی بیشتر و عزمشان جزم باشه ، گرچه بنا به فرموده خانم دکتر و زعم بنده حقیر مسئولین محترم شهرستان از جان مایه می زارن و با این اعتبارات و امکانات کار و خدمت کردن نوعی عبادت و ایثاره که خدا بهشون قوت بده ، اما واقع بین باشم ،
برادر و خواهر عزیزم - جوانان خوب تحصیل کرده و یا نکرده اما عاقل و خردمند و با نشاطم و همه عزیزان نور چشم ! ببینید از پروژه تبدیل مامونیه به پایتخت تا این امور عمرانی فاصله از کجاست تا به کجا؟ بیایید واقع بین باشیم و بخاطر خدا حرف بزنیم ، البته بنده نمی گم مطلق همه چیز را ببینیم اما سیاه نمایی هم کار خوبی نیست. نکند خدمات را فراموش کنیم ! رشد و توسعه و ترقی امکان ندارد مگر در سایه همدلی و اتحاد و هم اندیشی و اعتماد به نماینده خوبمان و فرماندار و مسئولین ارزشمند و خادمان صادقمان - پس همه با هم دست در دست هم با واقع بینی و طرح موضوعات واقعی و قدر شناسی از خادمان و مطالبات منطقی و با یاری هم در توسعه متوازن شهرستان و شهرمان بکوشیم و ساعات و لحظات و اوقات شادی را برای خود و فرزندان و ایندگان شهرمان بیافرینیم / ان شاء الله